معنی لکنت زبان
حل جدول
تاتا
تپق
گرفتگی زبان، لکنت زبان
تپق
لکنت
گرفتگی زبان
لکنت ناگهانی زبان
تپق
لکنت زبان ناگهانی
تپق
فارسی به انگلیسی
Stutter
فارسی به ترکی
kekemelik
لغت نامه دهخدا
لکنت. [ل ُن َ] (ع اِمص) لکنه. گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. (غیاث). درماندن به سخن. (منتهی الارب). لکن. لکنونه. لکونه. کندی زبان. کندزبانی. از کارماندگی. کلته. زبان شکستگی. عی ّ در لسان. گرفته زبانی. درماندگی در سخن. شکستگی زبان. تهتهه. (منتهی الارب): تهته، لکنت کردن. تختخه، لکنت زبان. تلاکن، لکنت کردن با خود تا مردم خندند. (منتهی الارب).
- زبانش به لکنت افتادن، به تِت و پِت افتادن.
لکنت. [ل َ ک َ] (ص) کلته. فرسوده. عاجز. از کار مانده. لکنته. لکنتی: اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره.
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
گرفتگی زبان
فارسی به ایتالیایی
balbettare
فرهنگ عمید
گرفتن زبان هنگام حرف زدن،
کندزبانی،
فرهنگ معین
(لُ نَ) [ع. لکنه] (اِمص.) گرفتگی زبان.
معادل ابجد
560